الهی همیشه سلامت باشی عشق مامان و بابا
عزیز مامان نمی دونی یکشنبه چه روز بدی بود با لیوان خوردی زمین پشت پلکت کبود وبینیت کبود شد . .. ساعت 12 شب این اتفاق افتاد خیلی ناراحت کننده بود من که فقط گریه می کردم بابا جونی وقتی دید اینطوری شده صورت قشنگ پسر مون زنگ زدبه عمو نادر.عمو گفت ببرینش بیمارستان امیر اعلم سیاوش اومددنبالمون با هم رفتیم بیمارستان آقای دکتر گفت تا چهارشنبه باید صبر کنی باد بینیش بخوابه بد بیارینش ببینیمش شکسته یا نه .......................................................................................... بابا احمد هر چی خواست یخ بذاره روی بینیت نذاشتی .... صبح اول بردیمت چشم پ...
نویسنده :
مامان آزاده
18:35